زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم آفـتابی نیست بعـد از تو هـوای صورتم شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیدهها رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم بسکه دنبال سرت افـتان و خـیزان آمدم مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم با عمو حرفی نزن از بسکه سیلی خوردهام مانده روی دست های زجر جای صورتم مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم صورت زخمی اگرکه باب میل بوسه نیست گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم آه بگـذارم پـدر این بار با این وضعـیت دست هایی که نداری را کجای صورتم |